شاه نعمت‌الله ولی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1518

1. ز من توحید می پرسی جوابت چیست خاموشی

2. بگفتن کی توان دانست گویم گر به جان کوشی

3. ز توحید ار سخن گوئی موحد گویدت خاموش

4. سخن اینجا نمی گنجد مقام تو است خاموشی

5. تو پنداری که توحیدست این قولی که می گوئی

6. خدا را خلق می گوئی مگر بی عقل و بیهوشی

7. موحد او موحد او و توحید او چه می جوئی

8. من و تو کیستیم آخر به باطل حق چرا پوشی

9. معانی بدیع تو بیان علم توحید است

10. نه توحید است اگر گوئی که توحیدست فرموشی

11. حدیث می چه می گوئی بهه ذوق این جام می در کش

12. زمانی همدم ما شو برآ از خواب خرگوشی

13. ز جام ساقی وحدت می توحید می نوشم

14. حریف نعمت الله شو بیا گر باده می نوشی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* هرانکس که دارد روانش خرد
* سر مایهٔ کارها بنگرد
شعر کامل
فردوسی
* خدت زلف و رخ کند از پی سنبل و سمن
* شانه در آن مربعی، آینه در مدوری
شعر کامل
خاقانی
* از سر مستی دگر با شاهد عهد شباب
* رجعتی می‌خواستم لیکن طلاق افتاده بود
شعر کامل
حافظ