شاه نعمت‌الله ولی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 201

1. آفتاب حسن او از مه نقابی بسته است

2. نور چشم او از آن بر چشم ما بنشسته است

3. جان ما با عشق از روز ازل پیوسته است

4. تا ابد جان همچنان با حضرتت پیوسته است

5. دیگران پابستهٔ دنیی و عقبی مانده اند

6. ای خوشا وقت کسی کز این و آن وارسته است

7. عشق سرمست است و رندان تندرست ازذوق او

8. عقل مخمور است و دور از عاشقان دلخسته است

9. عقل اگر بینی بگیرش زود نزد ما بیار

10. زآنکه او از بندگی شاه رندان خسته است

11. زاهد رعنا اگر اظهار و جدی می کند

12. از کرم عیبش مکن کز خود به خود وابسته است

13. نعمة الله خم می مستانه می نوشد به ذوق

14. ساغر و پیمانهٔ ما را به هم بشکسته است


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ما نقد عافیت به می ناب داده ایم
* خار و خس وجود به سیلاب داده ایم
شعر کامل
رهی معیری
* غافل از مور مشو گرچه سلیمان باشی
* که ز هر ذره به درگاه خدا راه بود
شعر کامل
صائب تبریزی
* بهر موئی از آن زلف پریشان
* دل جمعی پریشان می‌توان یافت
شعر کامل
خواجوی کرمانی