شاه نعمت‌الله ولی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 343

1. چشم ما روشن به نور روی اوست

2. لاجرم عالم به چشم ما نکوست

3. دیده ام آئینهٔ گیتی نما

4. عاشق و معشوق با هم روبروست

5. هر خیالی را که دیده نقش بست

6. دوست می دارم که می بینم به دوست

7. عشق سرمست است و فارغ از همه

8. عقل مخمور است و هم درگفتگو است

9. این عجب بنگر که آن مطلوب ما

10. طالبست و روز و شب در جستجوست

11. غیر اگر دیگر نمی آید به چشم

12. هرچه می بینیم میگوئیم اوست

13. سید و بنده به نزد ما یکی است

14. تا نپنداری که این رشته دوتوست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* نه چنان گشت پریشان دل صد پاره من
* که به شیرازه آن زلف توان بست به هم
شعر کامل
صائب تبریزی
* تو صنم قبلهٔ صاحب نظرانی امروز
* که زنخدان تو آتش به چه زمزم زد
شعر کامل
فروغی بسطامی
* گر نثار قدم یار گرامی نکنم
* گوهر جان به چه کار دگرم بازآید
شعر کامل
حافظ