غزل شمارهٔ 374
1. شک به عدم نیست که او هیچ نیست
2. شک به وجود است و هم او هیچ نیست
3. نیست گمانم که جز او هیچ نیست
4. هست یقینم که جز او هیچ نیست
5. معنی هو با تو بگویم که چیست
6. اوست دگر این من و تو هیچ نیست
7. یک سخنی بشنو و یکرنگ باش
8. قول یکی گفتن و دو هیچ نیست
9. ما و منی را بگذار ای عزیز
10. کز من و ما یک سر مو هیچ نیست
11. غیر خدا هیچ بود هیچ هیچ
12. هیچ نه ای هیچ مجو هیچ نیست
13. نوش کن و باش خموش و برو
14. هیچ مگو گفت و مگو هیچ نیست
15. خم می آور چه کنم جام را
16. مست و خرابیم و سبو هیچ نیست
17. عاشق سید شو و معشوق او
18. باش بکی رو که دورو هیچ نیست
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده