غزل شمارهٔ 41
1. در خرابات فنا ملک بقا داریم ما
2. خوش بقای جاودانی زین فنا داریم ما
3. کشته عشقیم و جان در کار جانان کرده ایم
4. این حیات لایزالی خونبها داریم ما
5. خم می درجوش و ما سرمست و ساقی در نظر
6. غم ز مخموران این دوران کجا داریم ما
7. جام دُرد درد او شادی رندان می خوریم
8. درد می دانیم و دایم این دوا داریم ما
9. دیگران گر ملک و مال و تخت شاهی یافتند
10. سهل باشد نزد ما زیرا خدا داریم ما
11. نقد گنج عشق او در کنج دل ما دیده ایم
12. این چنین گنجی طلب میکن ز ما داریم ما
13. در طریق عاشقی عمریست تا ره می رویم
14. رهبری چون نعمت الله رهنما داریم ما
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده