شاه نعمت‌الله ولی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 516

1. ترک چشم مست او دلها بغارت می برد

2. ملک دل بگرفت و جان ما به غارت می برد

3. خانمان ما به غارت برد و یک موئی نماند

4. هرچه با ما دید سر تا پا به غارت می برد

5. دور شو ای عقل از اینجا رخت خود را هم ببر

6. زانکه رخت هر که دید اینجا به غارت می برد

7. کیش او چون غارتست ترکش نگوید ترک مست

8. جان کند قربان و قربان را به غارت می برد

9. هرچه دید از نقد و جنس و زیر و بالا پاک کرد

10. این بلا هم زیر و هم بالا به غارت می برد

11. جان ما بادش فدا کو جان و هم جانان ماست

12. هر چه خواهد گو ببر هل تا به غارت می برد

13. سید ما صد بخارا را به غارت برده است

14. بوعلی چبود که او سینا به غارت می برد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* گرمم ز آتش دل زان سان که گر درین تب
* پهلو نهم به بستر دودم ز بستر آید
شعر کامل
جامی
* گر مزاج نخل و نحل از لطف او یابد مدد
* نیش او پر نوش گردد خار آن خرما شود
شعر کامل
سلمان ساوجی
* بر سیب زنخدان تو چون گرد نشیند
* جانها همه با آه به یکبار برآید
شعر کامل
صائب تبریزی