شاه نعمت‌الله ولی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 583

1. این دل دریا دل ما عزم دریا می کند

2. دارد او حب وطن میلی به مأوا می کند

3. دل چو پرگاری روان گردد به گرد نقطه ای

4. دایره نقش خیالی را هویدا می کند

5. دیدهٔ ما روی او بیند به نور روی او

6. این عنایت بین که او با چشم بینا می کند

7. شرح اسما می نویسد دل به لوح جان ما

8. عاشقانه روز و شب احصای اسما می کند

9. دل به میخانه فتاد و خاطرش آنجا نشست

10. دائما جائی چنان از ما تمنا می کند

11. هر نفس آئینهٔ دل نور می بخشد به دل

12. وه چه حسنست اینکه او هر لحظه پیدا می کند

13. نعمت الله نعمتی ز انعام منعم یافته

14. این چنین خوش نعمتی ایثار اشیا می کند


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* که با شکستن پیمان و برگرفتن دل
* هنوز دیده به دیدارت آرزومند است
شعر کامل
سعدی
* از سر شمشیر و از نوک قلم زاید هنر،
* ای برادر، همچو نور از نار و نار از نارون
شعر کامل
ناصرخسرو
* پیر گردیدی و کشت املت زرد نشد
* بوی کافور شنیدی و دلت سرد نشد
شعر کامل
صائب تبریزی