شاه نعمت‌الله ولی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 624

1. هوای درد بی درمان که دارد

2. سر سودای بی سامان که دارد

3. رفیق راه بی پایان که جوید

4. خیال مجلس جانان که دارد

5. همه کس طالب آنند و ما هم

6. ازین بگذر ببین تا آن که دارد

7. چو کفر زلف او دین و دلم برد

8. نظر بر خاطر ایمان که دارد

9. مرا مهمان جان است او شب و روز

10. چنین شاهی بگو مهمان که دارد

11. قدح گردید اکنون نوبت ماست

12. درین دوران چنین دوران که دارد

13. به عشقش چون مجال خود ندارم

14. بگو پروای خان و مان که دارد

15. چو من از جان و دل کردم تبرا

16. غم از دشوار و از آسان که دارد

17. هوس دارم که جان خود ببازم

18. ولی سید نظر بر بان که دارد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* نمی دانم چه خصمی با نوای بلبلان دارد
* که شبنم هر سحر در گوش گل سیماب می ریزد
شعر کامل
صائب تبریزی
* طفیل هستی عشقند آدمی و پری
* ارادتی بنما تا سعادتی ببری
شعر کامل
حافظ
* عهد جوانی گذشت، در غم بود و نبود
* نوبت پیری رسید، صد غم دیگر فزود
شعر کامل
شیخ بهایی