شاه نعمت‌الله ولی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 652

1. بیا ای نور چشم ما و خوش بنشین به جای خود

2. منور ساز مردم را و هم خلوتسرای خود

3. ز سلطانی این دنیا چه حاصل ای امیر من

4. چرا چون ما و جدّ ما نباشی پادشای خود

5. بیا و دردی ما را ز دست ما روان درکش

6. و گر درد دلی داری ز خود می جو دوای خود

7. گلستانست و بلبل مست و ساقی جام می بر دست

8. حریف باده نوشانیم و خوشوقت از نوای خود

9. چرا مخمور می گردی بیا و همدم ما شو

10. قدم در راه یاران زن مزن تیشه به پای خود

11. روان شد آب چشم ما که با تو ماجرا گوید

12. دمی بنشین به چشم ما بپرس این ماجرای خود

13. مرید نعمت الله شو که پیر عاشقان گردی

14. هوای او به دست آور رها کن این هوای خود


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* گر تو صد بار بیایی به سر کشته عشق
* چشم باشد مترصد که دگربار آیی
شعر کامل
سعدی
* یار آن بود که صبر کند بر جفای یار
* ترک رضای خویش کند در رضای یار
شعر کامل
سعدی
* نصیب چرب زبانان شود حلاوت عمر
* همیشه صحبت بادام با شکر باشد
شعر کامل
صائب تبریزی