غزل شمارهٔ 860
1. بیا از بود و از نابوده بگذر
2. از این دردسر بیهوده بگذر
3. ز غیرت غیر او از دل به در کن
4. ز غیرش چون من فرسوده بگذر
5. وسیله گر تو را عقل است بگذر
6. ز مقصودی و از مقصوده بگذر
7. از این دنیای بی حاصل چه حاصل
8. مشو آلوده و آسوده بگذر
9. اگر داری هوای گنج شاهی
10. ز پول قلب سیم اندوده بگذر
11. بد اندیشی اگر گوید تو را بد
12. تو نیکی کن سخن نشنوده بگذر
13. حریف سید سرمست ما باش
14. ز فرمان خود و فرموده بگذر
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده