غزل شمارهٔ 964
1. روح اعظم نایب حق خوانمش
2. لاجرم بر تخت دل بنشانمش
3. اسم اعظم خوانده ام از لوح دل
4. خازن گنج الهی دانمش
5. مهر و مه می خوانمش در روز و شب
6. گه به صورت گه به معنی خوانمش
7. عهد با او بسته ام روز ازل
8. تا ابد پابند آن پیمانمش
9. نور چشمست او و دیده دمبدم
10. در خیالش سو به سو گردانمش
11. عقل مخمور است و من مست خراب
12. گر درآید این چنین کی مانمش
13. نعمت الله مخزن اسرار اوست
14. هرچه می خواهم ازو بستانمش
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده