وحشی بافقی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 145

1. دوش در کویی عجب بی لطفیی در کار بود

2. تیغ در دست تغافل سخت بی زنهار بود

3. رفتن و ناآمدن سهل است با خود خوش کنیم

4. دیده را نادیده کرد و رفت این آزار بود

5. رسم این می‌باشد ای دیر آشنای زود سر

6. آنهمه لاف وفا آخر همین مقدار بود

7. یاری ظاهر چه کار آید خوش آن یاری که او

8. هم به ظاهر یار بود و هم به باطن یار بود

9. بر نیاوردن مروت بود خود انصاف بود

10. آرزوی خاطری گردور یک دم دار بود

11. کرد وحشی شکوهٔ بی التفاتی برطرف

12. درد سر می‌شد و گرنه درد دل بسیار بود


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* از اندیشهٔ بد بپرداز دل
* برافراز تاج و برفراز دل
شعر کامل
فردوسی
* غافلان را گوش بر آواز طبل رحلت است
* هر تپیدن قاصدی باشد دل آگاه را
شعر کامل
صائب تبریزی
* بوی گل و باد سحری بر سر راهند
* گر می روی از خود، به ازین قافله ای نیست
شعر کامل
صائب تبریزی