غزل شمارهٔ 187
1. آیینهٔ جمال ترا آن صفا نماند
2. آهی زدیم و آینهات را جلا نماند
3. روزی که ما ز بند تو آزاد میشدیم
4. بودند سد اسیر و یکی مبتلا نماند
5. دیگر من و شکایت آن بی وفا کز او
6. هیچم امیدواری مهر و وفا نماند
7. سوی مصاحبان تو هرگز کسی ندید
8. کز انفعال چشم تو بر پشت پا نماند
9. وحشی ز آستانهٔ او بار بست و رفت
10. از ضعف چون تحمل بار جفا نماند
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده