وحشی بافقی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 201

1. مگر من بلبلم کز گفتگوی گل زبان بندد

2. چو گلبن رخت رنگ و بوی خویش از بوستان بندد

3. گلشن در هم شکفت آن بی مروت بین که می‌خواهد

4. چنین فصلی در بستان به روی دوستان بندد

5. زبانم می‌سراید قصهٔ اندوه و می‌ترسم

6. که بر هر حرف من بدگو هزاران داستان بندد

7. خدنگی خورده‌ام کاری ز شست ناز پرکاری

8. که از ابرو گشاید تیر و تهمت بر کمان بندد

9. رهی در پیشم افتادست و بیم رهزنی در پی

10. که چون بر کاروانی تاخت اول دست جان بندد

11. قبا می‌پوشد و خون می‌کند افشاندن دستش

12. معاذالله از آن ساعت که خنجر بر میان بندد

13. علاج زخمهای ظاهری آید ز وحشی هم

14. طبیبی آنچنان خواهم که او زخمی نهان بندد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ز خانقاه به میخانه می‌رود حافظ
* مگر ز مستی زهد ریا به هوش آمد
شعر کامل
حافظ
* گل خیری چو بر اطراف گلستان گذرم
* نتواند که رخم بیند و صفرا نکند
شعر کامل
خواجوی کرمانی
* چه عقده‌هاست به کار دلم ز بخت سیاه
* که زلف دوست بلند است و دست من کوتاه
شعر کامل
فروغی بسطامی