غزل شمارهٔ 221
1. که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآید
2. کلاه کج نهد و بر سر گذر بدر آید
3. رسید بار دگر بار حسن حکم چه باشد
4. دگر که از نظر افتد که باز در نظر آید
5. ز سوی مصر به کنعان عجب رهیست که باشد
6. هنوز قافله درمصر و نامه و خبر آید
7. کمینه خاصیت عشق جذبهایست که کس را
8. ز هر دری که برانند بیش ، بیشتر آید
9. سبو به دوش و صراحی به دست و محتسب از پی
10. نعوذبالله اگر پای من به سنگ بر آید
11. مگو که وحشیم آمد ز پی اگر بروم من
12. چه مانع است نیاید چرا به چشم و سر آید
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده