غزل شمارهٔ 232
1. وه که دامن میکشد آن سرو ناز از من هنوز
2. ریخت خونم را و دارد احتراز از من هنوز
3. ناز بر من کن که نازت میکشم تا زندهام
4. نیم جانی هست و میآید نیاز ازمن هنوز
5. آنچنان جانبازیی کردم به راه او که خلق
6. سالها بگذشت و میگویند باز از من هنوز
7. سوختم سد بار پیش او سراپا همچو شمع
8. پرسد اکنون باعث سوز و گداز از من هنوز
9. همچو وحشی گه به تیغم مینوازد گه به تیر
10. مرحمت نگرفته باز آن دلنواز از من هنوز
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده