غزل شمارهٔ 252
1. بست زبان شکوه ام لب به سخن گشادنش
2. عذر عتاب گفتن و وعدهٔ وصل دادنش
3. بود جهان جهان فریب از پی جان مضطرب
4. آمدن و گذشتن و رفتن و ایستادنش
5. ناز دماند از زمین، فتنه فشاند از هوا
6. طرز خرام کردن و پا به زمین نهادنش
7. جذب محبتش کشد، هست بهانهای و بس
8. اینهمه تند گشتن و در پی من فتادنش
9. وحشی اگر چنین بود وضع زمانه بعد ازین
10. وای بر آن که باید از مادر دهر زادنش
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده