غزل شمارهٔ 355
1. شد بیحساب کشور جانها خراب از او
2. ترک است و تندخو چه عجب بی حساب از او
3. پروانه یک زمان دگر زنده بیش نیست
4. ای شمع سرکشی مکن و رخ متاب از او
5. سر در نقاب خواب کش ای بلهوس که تو
6. بییار زندهای و نداری حجاب از او
7. تا پرده برگرفت ز ماه تمام خویش
8. رو زردی تمام کشید آفتاب از او
9. وحشی که نیم کشته به خون میتپد ز تو
10. با جان مگر برون رود این اضطراب از او
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده