وحشی بافقی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 359

1. آتشی خواهم دل افسرده را بریان در او

2. در کمین خرمن جان شعله‌ها پنهان در او

3. شعله‌ای می‌بایدم سوزان که ننشیند ز تاب

4. گر بجوش آید ز خون گرم سد توفان در او

5. خانهٔ دل را به دست شحنه‌ای خواهم کلید

6. چند بر بالای هم اسباب سد زندان در او

7. آرزو دارم طلسمی رخنهٔ او بسته عشق

8. عقل سرگردان در آن بیرون و من حیران در او

9. سود دریای محبت بس همین کز موجه‌اش

10. بشکند کشتی و سرگردان بماند جان در او

11. شهسواری بر سرم تاز ای عنان جنبان حسن

12. وانگهم چشمی بده سد عرصهٔ جولان دراو

13. چشم وحشی عرصه‌ای باید که در جولان ناز

14. شوخی ار خواهد تواند ساخت سد میدان در او


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ز تور اندر آمد نخستین ستم
* که شاهی چو ایرج شد از تخت کم
شعر کامل
فردوسی
* گر به باغ از ارغوان و لاله و نسرین وگل
* حله‌های گونه‌گون بافد همی باد شمال
شعر کامل
امیر معزی
* مردم آخر همه مردند ز بیماری دل
* به امیدی که تو را بر سر بیمار آرند
شعر کامل
فروغی بسطامی