وحشی بافقی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 361

1. تند سویم به غضب دید که برخیز و برو

2. خسکم در ته پا ریخت که بگریز و برو

3. چیست گفتم گنهم دست به خنجر زد و گفت

4. پیش از آن دم که شوی کشته بپرهیز و برو

5. پیش رفتم که بکش دست من و دامن تو

6. گرم شد کاتش من باز مکن تیز و برو

7. می‌نشستم که مگر خار غم از پا بکشم

8. داد دشنام که تقریب مینگیز و برو

9. وحشی این دیده که گردید همه اشک امید

10. آب حسرت کن و از دیده فرو ریز و برو


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* تهی ز باده حکمت مدان خموشان را
* که همچو کوزه سر بسته پر می نابند
شعر کامل
صائب تبریزی
* به خود از بهر حسرت داد راهم ورنه معلومست
* ز دریا چند در آغوش گنجد موج دریا را
شعر کامل
نظیری نیشابوری
* بوی گل و بانگ مرغ برخاست
* هنگام نشاط و روز صحراست
شعر کامل
سعدی