غزل شمارهٔ 40
1. خوش است بزم ولی پر ز خائن راز است
2. سخن به رمز بگویم که غیر، غماز است
3. که بر خزانهٔ این رازهای پنهان زد؟
4. که قفل تافته افتاده است و در باز است
5. به اعتماد کس ای غنچه راز دل مگشای
6. که بلبل تو به زاغ و زغن هم آواز است
7. نه زخم ماست همین از کمان دشمن و بس
8. که دوست نیز کمان ساز و ناوک انداز است
9. زمان قهقههٔ کبک ، خوش دراز کشید
10. مجال گریهٔ خونین و چنگل باز است
11. حذر ز وحشت این آستانه کن وحشی
12. غبار بال بر افشان که وقت پرواز است
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده