شمارهٔ 24
1. خدایگانا آنی که طاق ایوانت
2. ز راه قدر و محل باستاره باشد جفت
3. نماند خصم تو را هیچ مهره در گردون
4. که دست قهر تو آن را به نوک نیزه نسفت
5. ز حال و قصّه من بنده آگهی دانم
6. که پیش رای تو پیداست رازهای نهفت
7. ز روزگار به روزی نشسته ام نه چنانک
8. دگر دو شب به یکی جایگه توانم خفت
9. زمین ز خون قزل ارسلان هنوز گلست
10. مرا ز حادثه صد گل به تازگی بشکفت
11. بدین که بر سر من رفت هر کجا باشم
12. چه شکرها که من از روزگار خواهم گفت
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده