ظهیر فاریابی_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 2

1. یار میخواره من دی قدحی باده به دست

2. با حریفان ز خرابات برون آمد مست

3. بر در صومعه بنشست و سلامی در داد

4. سرِ خُم را بگشاد و در غم را بست

5. دل هر دیو دل از ما که بدید آن مه نو

6. گشت آشفته و دیوانه و زنجیر گسست

7. زلف زنجیر وَشش کز سرایمان برخاست

8. رقم کفر به ما بر بنشاند و بنشست

9. پشت بر صومعه کریدم و سوی بتکده روی

10. خرقه را پاره بکردیم و همه توبه شکست

11. با حریفان قلندر به خرابات شدیم

12. زهد بر هم زده،کاسه به کف و کوزه به دست

13. چون ظهیر از سر آن زلف گشادیم گره

14. که کمینه گرهی دارد ازو پنجه شست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* سلطان صفت همی‌رود و صد هزار دل
* با او چنان که در پی سلطان رود سپاه
شعر کامل
سعدی
* عالم دیگر به دست آور که در زیر فلک
* گر هزاران سال می مانی همین روز و شب است
شعر کامل
صائب تبریزی
* دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم
* باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی
شعر کامل
سعدی