شمارهٔ 2
1. یار میخواره من دی قدحی باده به دست
2. با حریفان ز خرابات برون آمد مست
3. بر در صومعه بنشست و سلامی در داد
4. سرِ خُم را بگشاد و در غم را بست
5. دل هر دیو دل از ما که بدید آن مه نو
6. گشت آشفته و دیوانه و زنجیر گسست
7. زلف زنجیر وَشش کز سرایمان برخاست
8. رقم کفر به ما بر بنشاند و بنشست
9. پشت بر صومعه کریدم و سوی بتکده روی
10. خرقه را پاره بکردیم و همه توبه شکست
11. با حریفان قلندر به خرابات شدیم
12. زهد بر هم زده،کاسه به کف و کوزه به دست
13. چون ظهیر از سر آن زلف گشادیم گره
14. که کمینه گرهی دارد ازو پنجه شست
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده