غزل شمارۀ 1115
1. ما حرف ملامت همه از سینه بشستیم
2. با دشمن و با دوست دل از کینه بشستیم
3. تا برق رخ ساقی ما در قدح افتاد
4. دست از خود و از خرقه پشمینه بشستیم
5. المنه لله که بیک جرعه وصلت
6. درد از دل و دل از غم دیرینه بشستیم
7. گر داشت دل ما قدری گرد کدورت
8. بازآی که ما گرد ز آیینه بشستیم
9. پرخون مکن از زخم ستم سینه اهلی
10. اکنون که بصد خون جگر سینه بشستیم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده