غزل شمارۀ 1213
1. ز جور مدعی گویم که کم آیم بکوی تو
2. ولی بی اختیارم شوق می آرد بسوی تو
3. اگر مهر تو و بخت من بد روز این باشد
4. ز دنیا بایدم رفتن بداغ آرزوی تو
5. ندارم طاقت نادیدنت هرچند میدانم
6. که سوزم میشود افزون چو می بینم بروی تو
7. چو تاب صحبتم نبود همان بهتر که بنشینم
8. بخاک آستان و گوش دل بر های و هوی تو
9. تو هم یادیکن از اهلی بپرس از حال او باری
10. که آنبیچاره عمرش صرفشد در گفتگوی تو
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده