اهلی شیرازی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 169

1. بی سوز محبت نتوان دل به بتان بست

2. داغی است غم عشق که بر خود نتوان بست

3. جان کشته شیرین حرکاتیست که لعلش

4. صد غنچه دهان را بیکی نکته زبان بست

5. چون لب بگشودم که شکایت کنم از وی

6. خندید و من سوخته را باز دهان بست

7. از جان خود ای دلشدگان دست بشویید

8. کان ظالم خونخواره به بیداد میان بست

9. اهلی نتوانست از او قطع نظر کرد

10. هرچند که چشم از رخ خوبان جهان بست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* گر ز مسجد به خرابات شدم خرده مگیر
* مجلس وعظ دراز است و زمان خواهد شد
شعر کامل
حافظ
* نقاب گل کشید و زلف سنبل
* گره بند قبای غنچه وا کرد
شعر کامل
حافظ
* آن دل که پریشان شود از ناله ی بلبل
* در دامنش آویز که با وی خبری هست
شعر کامل
عرفی شیرازی