غزل شمارۀ 318
1. هرگز بوفا چشم خوشت جانب من نیست
2. میلت بمن سوخته یک چشم زدن نیست
3. در معرکه عشق تو هرکس که شهید است
4. مردست و بر او حاجت چادر ز کفن نیست
5. در خون جگر گردم و گلگشت من اینست
6. مرغ دل ما را هوس گشت چمن نیست
7. ایخواجه ترا گفت و شنید از پی دنیاست
8. من بنده عشقم بتوام هیچ سخن نیست
9. اهلی، اگر از شرم و حیا پرسی از آن شوخ
10. در غنچه سخن هست و در آن غنچه دهن نیست
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده