اهلی شیرازی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 331

1. جمال شمع چو خورشید عالم افروزست

2. ستاره سوخت پروانه سیه روزست

3. لبت که آب حیات است ببر تشنه لبان

4. ببخت من چو رسید آتش جگر سوزست

5. اگر چه لاله حسرت دمید از گل ما

6. هنوز داغ تو بر جان حسرت اندوزست

7. بغیر بخت بد خود شکایت از که کنم؟

8. که مهربان من از بخت من بد آموزست

9. منم که روز و شبم صرف آن بهشتی روست

10. وگرنه در غم فردای خود که امروزست

11. مدوز چاک جگر ای طبیب اهلی را

12. که طعن همنفسان ناوک جگر دوزست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* دنیا که جسر آخرتش خواند مصطفی
* جای نشست نیست بباید گذار کرد
شعر کامل
سعدی
* غرض از کون تو بودی که ز پروردن نخل
* گرچه از خار گذر نیست غرض هم رطبست
شعر کامل
انوری
* مریض عشق به کوی تو تا غبار نشد
* ز ضعف تن نتوانست کز زمین خیزد
شعر کامل
جامی