غزل شمارۀ 332
1. مگو که ماه رخ او ز گلرخان بگذشت
2. که این ستاره ز خورشید آسمان بگذشت
3. فدای دست و کمانش شوم که صید از ذوق
4. خبر نداشت که تیرش ز استخوان بگذشت
5. برون کشید مرا مو کشان ز حلقه ذکر
6. بهای و هوی صبوحی که سر خوشان بگذشت
7. من از کجا و وصال از کجا چه حرف است این
8. بخود نبودم و حرفیم بر زبان بگذشت
9. نهان چگونه اند از تو حال دل اهلی
10. کنون که پرده بر افتاد و کار از آن بگذشت
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده