لینک اشتراک گذاری
کپی شد
اهلی شیرازی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 393

1. شمع روی تو نه افروخته چشم من ازوست

2. این چراغیست که چشم همه کس روشن ازوست

3. دست در گردنت آن زلف بهل تافکند

4. که ترا خون من سوخته در گردن ازوست

5. دهنت گرچه بود مرهم دل هیچ نگفت

6. که دل ریش مرا اینهمه خون خوردن ازوست

7. یارب از باد خزانی ورقش زرد مباد

8. آن گل تازه که فیروزی صد گلشن ازوست

9. آه از آنشوخ پریزاده که صد عاشق زار

10. مست و مجنون و جگر سوخته در گلخن ازوست

11. خرمن حسن بتانرا مژه در پاشم

12. خوشه چین است که آرایش صد خرمن ازوست

13. اهلی از سینه برون کن دل خونین شده را

14. ز آنکه آلودگی دیده ترا دامن ازوست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

حمایت مالی

حمایت مالی داوطلبانه و اختیاری

ابیات برگزیده

* یار آن بود که صبر کند بر جفای یار
* ترک رضای خویش کند در رضای یار
شعر کامل
سعدی
* دستی که ریزشی نکند شاخ بی برست
* نخلی که میوه ای ندهد خشک بهترست
شعر کامل
صائب تبریزی
* سر به هم آورده دیدم برگهای غنچه را
* اجتماع دوستان یکدلم آمد به یاد
شعر کامل
صائب تبریزی