غزل شمارۀ 413
1. سوختیم از غم و این آتش پنهان همه هیچ
2. همه داغیم ز خوبان و بر ایشان همه هیچ
3. غنچه بخت مرا هیچ گل آخر نشکفت
4. زخمهای جگر و چاک گریبان همه هیچ
5. با حریفان دگر یار شد آن گل چه شگفت
6. سعی باد و نفس مرغ سحر خوان همه هیچ
7. در سرم بود که در پای تو ریزم دل و جان
8. وه که از داغ تو شد کار دل و جان همه هیچ
9. بجز از مهر و وفا هیچ نماند اهلی
10. تخت و بخت و زر و مال و سر و سامان همه هیچ
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده