اهلی شیرازی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 511

1. تا پری را چون تو خواندم دوری از مردم کند

2. لاجرم تعریف بیش از حد کسان را گم کند

3. وه چه شوق است اینکه میخواهم جهان بین مرا

4. توسنت با خاک ره یکسان بزیرسم کند

5. وقت نیک و بد چه باشد جام می در گردش آر

6. تنک عیش آنکس که کار از گردش انجم کند

7. عمر من در پای خم بگذشت و گر وقتم رسد

8. دوستی خواهم که خاکم هم بپای خم کند

9. از سگان کوی او اهلی چو قدر خود شناخت

10. شرم میدارد که خود را داخل مردم کند


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* وان قطرهٔ باران که برافتد به سمنبرگ
* چون نقطه سفیداب بود از بر طومار
شعر کامل
منوچهری
* شقایق سوختی دایم سپندش
* که از چشم خسان ناید گزندش
شعر کامل
وحشی بافقی
* بهار خرمی در پوست دارد نخل بی برگش
* به ظاهر گر چه افسرده است در فصل خزان سودا
شعر کامل
صائب تبریزی