غزل شمارۀ 700
1. دیده هر که از هوس سوی تو سیمتن بود
2. غرقه بخون دل شود گر همه چشم من بود
3. آه که گیردم نفس راه گلو ز بخت بد
4. در نفسی که بامنش یار سر سخن بود
5. می بدهم که بیخودی می نهلد که چون منی
6. خون خورد و لب تواش پیش لب و دهن بود
7. گر بگشایی ام کفن لاله صفت ز بعد مرگ
8. زآتش داغ غم دلم سوخته در کفن بود
9. مردم روزگار را ماتم اگر ز مردن است
10. اهلی نا امید را ماتم زیستن بود
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده