غزل شمارۀ 775
1. داغت خبر ز سوز من دل فکار کرد
2. آخر شرار آتش ما در تو کار کرد
3. گفتم که جان بپای تو خورشید رخ دهم
4. طالع مدد نکرد و مرا شرمسار کرد
5. ترسم بگرد من نرسی روز حشر هم
6. زینسان که سوخت عشقم و خاکم غبار کرد
7. ذوق شراب و شوق تو ای شوخ نوجوان
8. مارا ببین که آخر پیری چه خوار کرد
9. اهلی زیاد خود نه چنان برده یی که باز
10. روزی بخاطر تو تواند گذار کرد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده