غزل شمارۀ 858
1. شکر خدا که چشم تو بر ما فتاد باز
2. دست دعای ما در دولت گشاد باز
3. گویی ببرد از دل ما هر غمی که بود
4. لطفت بیک جواب سلامی که داد باز
5. چشمت بحال ما نظر مرحمت فکند
6. و آن عشوه ها که داشت بیکسو نهاد باز
7. تاشد زیاده مهر تو ای آفتاب حسن
8. شد سوز عاشقانه مراهم زیاد باز
9. بس نامرادیی که کشید از خمار هجر
10. اهلی که شد ز وصل تو مست مراد باز
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده