غزل شمارۀ 868
1. هرگز گلی نچید دل من ز باغ کس
2. روشن نگشت خانه من از چراغ کس
3. بر مژده وصال دگر دل نمی نهم
4. بازی نمیخورم دگر از لهو و لاغ کس
5. در عشق اگرچه هیچ فراغت دلم نیافت
6. هرگز حسد نبرد به عیش و فراغ کس
7. دایم اگر چه سوخته عشق بوده ام
8. هرگز چنین نسوخت دل من ز داغ کس
9. تا رشته ی زجان و رگی باقی از تن است
10. سودای زلف او نرود از دماغ کس
11. اهلی وفا ز مردم عالم طمع مدار
12. کاین جرعه کرم نبود در ایاغ کس
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده