اهلی شیرازی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 875

1. مستم و در جوش می بینم دل مجنون خویش

2. آتشم ای گریه منشان تا بریزم خون خویش

3. گر نریزی جرعه یی در کام من چون دیگران

4. خنده یی در کار من کن از لب میگون خویش

5. جمعی از وصل تو شاد و جمعی از جام تو مست

6. من به محرومی چه سازم با دل محزون خویش

7. قامت سرو سهی گفتی قیامت میکند

8. آه اگر بینی خرام قامت موزون خویش

9. غیر عشق من که باشد همچو حسنت برقرار

10. هرچه بینی عاقبت میگردد از قانون خویش

11. تا بکی هنگامه گرم از قصه بیهوده ام

12. شرمسارم کردی از افسانه و افسون خویش

13. شب ز تاریکی هلاکم روز میسوزم چو شمع

14. سوختم اهلی ز بخت و طالع وارون خویش


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* بی تو هر روز مرا ماهی و هر شب سالی‌ست
* شب چنین، روز چنان، آه! چه مشکل حالی‌ست!
شعر کامل
هلالی جغتایی
* با خیال او قناعت می کنم، من کیستم
* تا وصالش در دل امیدوارم بگذرد؟
شعر کامل
صائب تبریزی
* اولین گام ار سمند عقل را پی می‌کنی
* وادی بی منتهای عشق را طی می‌کنی
شعر کامل
فروغی بسطامی