اهلی شیرازی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 886

1. ما که از اول بلی گفتیم با دلدار خویش

2. تا قیامت بر نمیگردیم از گفتار خویش

3. می بمستان ده که عاشق تشنه دیدار تست

4. جان ما را مست کن از شربت دیدار خویش

5. کفر و ایمان هر دو را سررشته از یکرنگی است

6. کافری باید که ننگش آید از زناز خویش

7. شیخ اگر از خواب لافد مرد راه عشق نیست

8. مرد را باید که بیداری بود در کار خویش

9. چشم یاری کی بود از بخت بی سامان مرا

10. یار کس هرگز نگردد هرکه نبود یار خویش

11. همت هر کس که بینم در پی آسایش است

12. اهلی دیوانه دایم در پی آزار خویش

13. گرچه در بازار خوبان نقد دولت میخرند

14. دردمندان هم سری دارند با دستار خویش


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* بر هر مژه خونی که مرا درتن بود
* چون دانهٔ نار بر سر سوزن بود
شعر کامل
انوری
* نبیند چو تو نیز گردان سپهر
* به رزم و به بزم و به رای و به چهر
شعر کامل
فردوسی
* توانگرا در رحمت به روی درویشان
* مبند و گر تو ببندی خدای بگشاید
شعر کامل
سعدی