اهلی شیرازی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 906

1. از حسرت آن لب که نبخشد شکر خویش

2. طوطی زده منقار بخون جگر خویش

3. من چون نخورم خون ز جگر گوشه مردم

4. یعقوب شنیدی که چه دید از پسر خویش

5. در خاک اگر افکنی از عرش غمم نیست

6. زنهار مینداز مرا از نظر خویش

7. آن گمشده ام من که ندارم خبر از خود

8. کو واقف حالی که بپرسم خبر خویش

9. از گوهر خود تیغ زبان چند کشد خصم

10. امید که تیغ تو نماید گهر خویش

11. داغی است بهر گام درین رهگذر تنگ

12. طاووس صفت پهن مکن بال و پر خویش

13. تا پا بسر خود ننهی دوست نیابی

14. اهلی بسر دوست که بگذر ز سر خویش


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* شمع عالم بود لطف چاره گر
* شمع را پروانه کردی عاقبت
شعر کامل
مولوی
* طریق خدمت و آیین بندگی کردن
* خدای را که رها کن به ما و سلطان باش
شعر کامل
حافظ
* در تکیه قلندران چو بنگم دادند
* در کاسه بجای لوت سنگم دادند
شعر کامل
ابوسعید ابوالخیر