غزل شمارۀ 935
1. ز بسکه سینه خراش است زخم خار فراق
2. هنوز با می وصلیم در خمار فراق
3. ز ما مبر که ببوی تو ای غزاله چین
4. ز ملک وصل فتادیم در دیار فراق
5. ز روزگار بنالند خلق و این طرفه
6. که روزگار بنالد ز روزگار فراق
7. جدا ز گلشن وصلت چو لاله ام ای گل
8. ستاره سوخته هجر و داغدار فراق
9. چه قدر وصل شناسد کسی که چون اهلی
10. بخاک و خون ننشیند ز رهگذار فراق
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده