اهلی شیرازی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 937

1. من چون خم صافی دلم گر غرقه ام در خون چه باک

2. چون درون پاکست از آلایش بیرون چه باک

3. چشم خونریزت چه ترساند مرا از سیل اشک

4. من که از طوفان ندارم باک از جیحون چه باک

5. شیشه ناموس چون بشکست از طعنم چه غم

6. پیش ازین بودی غم رسواییم اکنون چه باک

7. رند اگر خون میخورد جام میش در گردن است

8. گر بکام او نگردد گردش گردون چه باک

9. هرکه دندان طمع بر لب گزیدن کرد تیز

10. گر بخونش تشنه باشد آن لب میگون چه باک

11. مست نازی و خماری محنت اهلی خوشی

12. چون دل لیلی خوش است از محنت مجنون چه باک


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* همچون شقایقم دل خونین سیاه شد
* کان سرو نوبر آمده از بوستان برفت
شعر کامل
سعدی
* عارض از کافور و زلف از مشک داشت
* لعل سیراب از لبش لب خشک داشت
شعر کامل
عطار
* تا به افسوس به پایان نرود عمر عزیز
* همه شب ذکر تو می‌رفت و مکرر می‌شد
شعر کامل
سعدی