شمارهٔ 6
1. حلقههای زلف جانان تا سراندر سرزده است
2. دل ز من بگریخته است و زیر زلف او شده است
3. گر شب تاریک خواب آرد همی در چشم من
4. زلف شبرنگش چرا خواب از دو چشمم بستداست
5. گر ز اصل جادویی و شعبده خواهی نشان
6. چشم او بنگر که اصل جادویی و شعبده است
7. تاکه او را دو رده است از در مکنون و عقیق
8. از سرشک و لعل او بر چهرهٔ من صد رده است
9. گر بود آتشکده آرامگاه موبدان
10. عشق او چون موبدست و جان من آتشکده است
11. پارسا چون باشم از عشق وی و توبه کنم
12. کان بت عیار تیر غمزه بر جانم زده است
13. با چنان غمزه که او دارد مرا و جز مرا
14. پارسایی باطل است و توبه کردن بیهده است
15. دارد آن خورشید لشکر صورت فردوسیان
16. گویی از فردوس پیش تخت سلطان آمده است
17. خسرو گیتی ملکشاه آن که اندر شرق و غرب
18. نه بود هرگز چنو سلطان و نه هرگز بُده است
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده