امیرخسرو دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1001

1. چو آن شوخ شب در دل زار گردد

2. مرا خواب در دیده دشوار گردد

3. دلم گرد آن زلف گردد همه شب

4. چو دزدی که اندر شب تار گردد

5. شب و روز گردد در آن کوی جانم

6. چو بادی که بر بام و دیوار گردد

7. بلایی جز این نیست بر جان مسکین

8. که آن شوخ در سینه بسیار گردد

9. مرا کشت و بیداری بخت ما را

10. هوس هم نیاید که بیدار گردد

11. طبیبم همان به که سویم نیاید

12. که ترسم ز درد من افگار گردد

13. چو بیزار شد یار، جان کیست، باری

14. رها کن که او نیز بیزار گردد

15. گرفتار از طعن بدگوی، یارب

16. به روز بد من گرفتار گردد

17. چگونه کند وصف آن روی خسرو

18. که در دیدنش عقل بیکار گردد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* گر من ز محبتت بمیرم
* دامن به قیامتت بگیرم
شعر کامل
سعدی
* نقد حیرتخانهٔ هستی صدایی بیش نیست
* ای عدم نامی به دست آورده‌ای موجود باش
شعر کامل
بیدل دهلوی
* قد نهال خم از بار منت ثمرست
* ثمر قبول مکن سرو این گلستان باش
شعر کامل
صائب تبریزی