غزل شمارهٔ 1062
1. گر حسن تو آفاق پر آوازه ندارد
2. سرهای سران بر در دروازه ندارد
3. بی منت پیرایه چنانی تو به خوبی
4. کت هیچ غم غالیه و غازه ندارد
5. بر باد هوا شد ورق صبر من، آری
6. دل دفتر کهنه ست که شیرازه ندارد
7. از آه جگر تاب سیه روی بمانم
8. گر گریه من روی مرا تازه ندارد
9. گفتی که چگونه ست غمم در حق خسرو
10. جانا، چه توان گفت که اندازه ندارد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده