غزل شمارهٔ 1067
1. مهری که بود با منت، آن گوییا نبود
2. آن پرسش زمان به زمان گوییا نبود
3. نامم که برده ای و نشانم که داده ای
4. زان روزگار نام و نشان گوییا نبود
5. در گلشنی که با گل و مل بوده ایم خوش
6. آمد خزان و بویی ازان گوییا نبود
7. اول که دیدمت ز سیه رویی آن نفس
8. گوییا نشستم دل و جان گوییا نبود
9. یادی مکن به مردمی از بنده، پیش ازان
10. گویند مردمان که فلان گوییا نبود
11. دی ناگهانش دیدم و رفتم که بنگرم
12. در پیش دیده نگران گوییا نبود
13. صد قصه داشت خسرو مسکین ز درد خویش
14. چون پیش او رسید زبان گوییا نبود
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده