غزل شمارهٔ 1068
1. سوار چابک من پیش چشم من مگذر
2. مرا بکشتی، ازین سو ز بهر من مگذر
3. ببین که چشم کسی چون بود، ز بهر خدا
4. بدین صفت که تویی پیش مرد و زن مگذر
5. بهانه می طلبند اهل دل که جان بدهند
6. بپوش روی، وگرنه در انجمن مگذر
7. سرم به خاک ره تست، پرشکسته مرو
8. نماز می کنم، آخر ز پیش من مگذر
9. به دیده و دل و جان بگذری که جان توام
10. رواست زان همه بگذر، ازین سخن مگذر
11. غبارهاست ز جعد تو در دلم بسیار
12. کشان به روی زمین جعد چون سمن مگذر
13. دلا، ز زلف گذر بر لبت اگر نتوان
14. ولیک تا بتوانی از آن دهن مگذر
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده