امیرخسرو دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1084

1. گر تو کلاه کج نهی، هوش ز ما شود مگر

2. ور شکنی به بر قبا، کر ته قبا شود مگر

3. خفته به است نرگست، ور بگشائیش دمی

4. شهر تمام کو به کو، پر ز بلا شود مگر

5. مست و خراب شو روان پای به هر طرف فگن

6. دیده که خاک شد به ره، در ته پا شود مگر

7. چشم تو مست شد، بکن مست ترش ز خون من

8. زان همه تیر بی خطا، یک دو خطا شود مگر

9. بنده چشم تو شدم، آن دو از آن من نشد

10. خدمت لعل تو کنم، این دو مرا شود مگر

11. مردم دیده مانده را بر در خویشتن ببین

12. در دل همچو سنگ تو میل وفا شود مگر

13. دل که خراب داشتم در بر من رها نشد

14. خواهم ازین خراب تر، از تو رها شود مگر

15. از سر زلفش، ای صبا، سوی من آر گه گهی

16. دل که ز جای خود بشد تا که به جا شود مگر

17. خسرو خسته را اگر دل ندهد خیال تو

18. جان و تنم ز یکدگر هر دو جدا شود مگر


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ز گرد خوان نگون فلک طمع نتوان داشت
* که بی ملالت صد غصه یک نواله برآید
شعر کامل
حافظ
* محو کی از صفحه دلها شود آثار من؟
* من همان ذوقم که می یابند از افکار من
شعر کامل
صائب تبریزی
* نبخشود بر حال پروانه شمع
* نگه کن که چون سوخت در پیش جمع
شعر کامل
سعدی