امیرخسرو دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1094

1. یکی امروز سر زلف پریشان بگذار

2. شانه تا کی بود انگشت به دندان بگذار

3. گر سرم نیست به سامان ز غمت هیچ مگوی

4. مر مرا هم به من بی سرو سامان بگذار

5. نیک دانند لب و چشم تو مردم کشتن

6. تو مشو رنجه و این کار بدیشان بگذار

7. طره را کار مفرمای به شهر آشوبی

8. دیو را شغل گرفتن به سلیمان بگذار

9. گوییم جان غمین تو، گرفتار من است

10. دو جهان گشت گرفتار تو، یک جان بگذار

11. گر ز درماندگی عشق ترا دردی هست

12. هم بدان درد قناعت کن و درمان بگذار

13. خسروا، یا به گریبان وفا سر در کن

14. یا ز کف دامن اندیشه خوبان بگذار


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* به عالم هر دلی کاو هوشمند است
* به زنجیر جنون عشق، بند است
شعر کامل
شیخ بهایی
* ز درد و داغ محبت مگو به مرده دلان
* تنور سرد، سزاوار بستن نان نیست
شعر کامل
صائب تبریزی
* نقد حیرتخانهٔ هستی صدایی بیش نیست
* ای عدم نامی به دست آورده‌ای موجود باش
شعر کامل
بیدل دهلوی