امیرخسرو دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1152

1. سالها خون خورده ام از بخت بی سامان خویش

2. تا زمانی دیده ام روی خوش جانان خویش

3. از خیال او چه نالم؟ رفت چو کارم ز دست

4. من به خون خویش پروردم بلای جان خویش

5. بس که خود را گم کنم شبها به گرد کوی تو

6. ره نیابم باز سوی خانه ویران خویش

7. مزد دندانم بر آن دردم که خیزد بس بود

8. بی تو چون انگشت حسرت خایم از دندان خویش

9. گر کشندم بهر او پیش و به من آتش زنند

10. تا همی سوزم، همی بینم رخ سلطان خویش

11. شهسوار عاشقان را در رهت سر خاک شد

12. تو کجا داری سر دیوانه یکران خویش؟

13. می کشم خاک درت در چشم و کشته می شوم

14. چند خونابه خورم زین دیده گریان خویش

15. از جفای تست خون اندر دل خسرو مدام

16. از وفا نبود که باشم در پی سامان خویش


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* وصل خورشید به شبپره اعمی نرسد
* که در آن آینه صاحب نظران حیرانند
شعر کامل
حافظ
* بید مجنونیم در بستانسرای روزگار
* سر به پیش انداختن از شرم، بار ما بس است
شعر کامل
صائب تبریزی
* از دو عالم دست کوته کن چو سرو آزاده‌وار
* کانکه کوته دست باشد در جهان سرور شود
شعر کامل
خواجوی کرمانی