امیرخسرو دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1197

1. خضر در کوی او ره گم کند زان شکل موزونش

2. تعالی الله مگر از آب حیوان ریخت بی چونش

3. مباد آن پای را دردی خرامان کرد، گو بگذر

4. تو می دانی که خاک است آن، ولی خونست معجونش

5. نثاری گر کند چشمم به پیشت پا مزن، جانا

6. که حاصل شد به صد خون جگر هر در مکنونش

7. متاع دل برون کردم ز دل، ای یار، ازان گیسو

8. مجنبان سلسله کز دل نیارم کرد بیرونش

9. بترسم از چنان روزی که باشم رفته از عالم

10. تعلق همچنان باقی به سوی زلف شبگونش

11. دروغ است این که کرد آلوده از خون جامه یوسف

12. که چون بر چشم یعقوب آمد آلوده شد از خونش

13. به وصف لیلی ار شرمنده ام در عاشقی، باری

14. بحمدالله که شرمنده نیم از روی مجنونش

15. فسون خوان را به صد زاری همی بوسم قدم، لیکن

16. چه چاره چون پری حاضر نمی گردد به افسونش؟

17. حسد می بردی، ای دشمن، ز عقل و دانش خسرو

18. بیا تا بر مراد خاطر خود بینی اکنونش


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ما را ز منع عقل مترسان و می بیار
* کان شحنه در ولایت ما هیچ کاره نیست
شعر کامل
حافظ
* ز کینه دور بود سینه ای که من دارم
* غبار نیست بر آیینه ای که من دارم
شعر کامل
رهی معیری
* میل آن دانه خالم نظری بیش نبود
* چون بدیدم ره بیرون شدن از دامم نیست
شعر کامل
سعدی